کد مطلب:28122 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:125
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم. امّا بعد، اهل مدینه كافر شده اند، اطاعت نمی كنند و بیعت شكسته اند. پس، جنگاوران شام را كه نزد تو اند، به هر گونه و وسیله ای كه می توانی، به سوی من گسیل دار». هنگامی كه نامه به معاویه رسید، منتظر ماند و چون اجتماع اصحاب پیامبر خدا را [ بر مخالفت با عثمان ]می دانست، اظهار مخالفت با آنان را ناپسند داشت.[1]. 1233. تاریخ الإسلام - به نقل از ابن زبیر و ابن عبّاس -:عثمان، مِسوَر بن مَخْرَمه را به سوی معاویه فرستاد [ و او را موظّف ساخت] تا به معاویه اطّلاع دهد كه وی در محاصره است و به او فرمان داد تا لشكری را سریع به سوی او بفرستد. چون [ مِسوَر] بر معاویه وارد شد، بلافاصله معاویه و مسلم بن عقبه و ابن حدیج، سوار شدند و خود را ده روزه از دمشق به مدینه رساندند. معاویه نیمه شبْ وارد شد و سرِ عثمان را بوسید. عثمان گفت: لشكر كجاست؟ گفت: تنها ما سه نفر آمدیم. عثمان گفت: خداوند، نعمت خویشاوندی به تو ندهد و یاری ات نكند و پاداش خیر به تو ندهد، كه به خدا سوگند، جز به خاطر تو كشته نمی شوم و جز به موجب تو از من انتقام گرفته نمی شود. معاویه گفت: پدر و مادرم فدای تو باد! اگر لشكری به سوی تو می فرستادم و آنان می شنیدند، شتاب می كردند و تو را می كشتند؛ امّا اسبانی تیزرو با من است. با من بیرون شو كه هیچ كس از [ ورود] من اطّلاع ندارد. به خدا سوگند، سه روز نمی گذرد كه نشانه های منطقه شام را می بینیم. گفت: بد نظری دادی. و از قبولش خودداری ورزید. معاویه به سرعت باز گشت. مِسوَر در بازگشت به مدینه، وارد ذو مروه[2] شد و بر عثمان - در حالی كه معاویه را نكوهش می كرد و عذرش را نمی پذیرفت - در آمد. [ عثمان، ] چون دوباره محاصره شد، مِسوَر را برای بار دوم به سوی معاویه فرستاد تا به یاری او بشتابد؛ امّا معاویه گفت: عثمانْ [ مدّتی] نیكی كرد؛ خدا نیز به او نیكی كرد. سپس [ روش خود را] تغییر داد؛ خدا [ نیز روش خود را ]تغییر داد و بر او سخت گرفت. او ادامه داد: عثمان را رها كردید؛ حال كه جانش به گلویش رسیده، [ به من ] می گویید: برو و مرگ را از او دور كن. این، در توان من نیست. سپس مرا در بوستانی نزدیك خود فرود آورد و هیچ كس نزد من نیامد تا آن كه عثمانْ كشته شد.[3]. 1234. الفتوح - در یادكردِ یاری خواستن عثمان از كارگزارانش، هنگامی كه از مردمْ ناامید شد -:عثمان ترسید كه شورشیان شتاب كنند و او كشته شود. پس به عبد اللَّه بن عامر بن كُرَیز (فرماندار بصره ) و معاویة بن ابی سفیان (فرماندار كلّ شام ) نامه ای با یك مضمون نوشت: «بسم اللَّه الرحمن الرحیم. امّا بعد، سركشان و سفیهان و نابخردان و متجاوزانِ از اهالی كوفه و مصر و مدینه، خانه ام را محاصره كرده اند و هیچ چیز، جز كشته شدنم و یا خلع از منصبی كه پروردگارم نصیبم كرده است، آنان را راضی نمی كند. آگاه باشید كه من به دیدار پروردگارم می روم! پس، مرا با مردانی دلاور و صاحب رأی یاری دهید؛ شاید پروردگارم به وسیله آنان، سركشی این ستمگران و متجاوزانِ بر من را از من دور كند. و السلام». مِسوَر بن مَخْرَمه، نامه به معاویه را آورد و چون به او رسید، برایش خواند. سپس گفت: ای معاویه! عثمان، كشته شدنی است. پس در آنچه به او می نویسی، دقّت كن. معاویه گفت: ای مِسوَر! من آشكارا می گویم كه عثمان، در آغاز، به آنچه خدا دوست داشت و می پسندید، عمل كرد؛ سپس [ روش خود را ]دگرگون كرد. خدا نیز نسبت به او دگرگونی ایجاد كرد. آیا من می توانم آنچه را خدای عزوجلتغییر داده است، باز گردانم؟[4]. 1235. تاریخ الیعقوبی: [ عثمان] به معاویه [ نامه ای] نوشت و از او خواست كه زود به نزد او بیاید. پس با دوازده هزار نفر به سوی او به راه افتاد. سپس [ معاویه به سپاه ]گفت: در همین جا، در ابتدای شام بمانید تا نزد امیر مؤمنان بروم و از صحّت فرمانش آگاه شوم. آن گاه نزد عثمان آمد. او پرسید:چند روزه آمدید؟ گفت: آمده ام تا نظرت را بدانم، به سوی آنان باز گردم و سپس آنها را نزد تو بیاورم. گفت: به خدا سوگند، این گونه نیست؛ بلكه تو می خواهی كه من كشته شوم تا بگویی: من ولیّ دَم هستم! باز گرد و مردم را برایم بیاور. معاویه باز گشت؛ امّا به سوی عثمان باز نیامد، تا آن كه عثمان كشته شد.[5]. 1236. تاریخ المدینة - به نقل از جعفر بن سلیمان ضبعی -:جُوَیریه برای ما نقل كرد كه عثمان به دنبال معاویه فرستاد و از او یاری طلبید. معاویه نیز یزید بن اسد (جدّ خالد قَسری ) را فرستاد و به او گفت: چون به ذو خُشُب رسیدی، در آن جا بِایست و از آن، در مگذر و [ سرخود، كاری مكن و ]مگو: حاضر، چیزهایی را می بیند كه غایب نمی بیند. و گفت:من حاضرم و تو غایبی! [یزید بن اسد] در ذو خشب ماند تا عثمان كشته شد. به جویریه گفتم: چرا این گونه كرد؟ گفت: به عمدْ این گونه كرد تا عثمان كشته شود و او [ مردم را] به سوی خود بخواند.[6]. 1237. تاریخ المدینة - به نقل از غَسّان بن عبد الحمید -:مِسوَر بن مخرمه به سوی معاویه آمد و در حالی كه شامیانْ نزدش بودند، بر او وارد شد. معاویه گفت: ای شامیان! این شخص، از كشندگان عثمان است. مِسوَر گفت: به خدا سوگند، من عثمان را نكشتم؛ بلكه سیره ابو بكر و عمر، او را كشت و به تو نامه نوشت و از تو سپاه كمكی خواست؛ امّا تو سپاه را از او دریغ داشتی تا كشته شد، در حالی كه آنان در زرقاء[7] بودند.[8]. 1238. الإمامة و السیاسة - در نامه ابو ایّوب به معاویه -:ما را با كشندگان عثمان چه كار؟ كسی كه عثمان را منتظر گذاشت و شامیان را از یاری او باز داشت، تو هستی. آنان كه عثمان را كشتند، افرادی غیر از انصار بودند.[9] 1239. سیر أعلام النبلاء - به نقل از جویریة بن اسماء -:عمرو بن عاص به ابن عبّاس گفت: ای بنی هاشم! شما با كشتن عثمان، همچون مداوای كنیزان بدكاره رفتار كردید. در خُرده گیری از او، از فاسقان عراق اطاعت كردید و او را به شورشیان مصر سپردید تا وی را بكشند و كشندگانش را پناه دادید. ابن عبّاس گفت: این سخنان را برای خشنودی معاویه می گویی. بهتر است نظر واقعی خودت را بگویی و بلكه سزاوارترین مردم به سخن نگفتن درباره عثمان، شما دو تن هستید. امّا تو ای معاویه! آنچه را عثمان می كرد، در نظرش زینت می دادی؛ ولی چون محاصره شد و از تو یاری خواست، تو [یاری رساندن به وی را] به تأخیر انداختی و كشته شدنش را دوست داشتی و منتظرش گذاشتی. و امّا تو ای عمرو! مدینه را بر ضدّ او بر افروختی و به فلسطین گریختی و از اخبارش می پرسیدی و چون خبر كشته شدنش به تو رسید، دشمنی با علی علیه السلام، تو را به سوی معاویه كشاند و دینت را در برابر [ فرمانرواییِ ]مصر فروختی. معاویه گفت: كافی است. عمرو، من و خودش را در معرض كلام تو قرار داد.[10]. 1240. تاریخ الخلفاء - درباره ابو طفیل، عامر بن واثله صحابی -:او بر معاویه وارد شد و معاویه به او گفت: آیا تو از كشندگان عثمان نیستی؟ گفت: نه؛ امّا از كسانی هستم كه در [ مدینه] حاضر بودند و یاری اش نكردند. معاویه گفت: چه چیز، تو را از یاری او باز داشت؟ گفت: این كه مهاجران و انصار، او را یاری ندادند. معاویه گفت: آگاه باش كه یاری اش حقّی واجب بر گردن آنان بود. گفت: ای امیر مؤمنان! تو كه مردم شام را با خود داشتی، چرا یاری اش نكردی؟ معاویه گفت: همین كه به خونخواهی او برخاسته ام، یاری او نیست؟ ابو طفیل خندید و سپس گفت: تو و عثمان، مانند گفته آن شاعرید كه گفت: تو را نبینم كه پس از مرگ، برایم گریه می كنی در حالی كه در زندگی ام، توشه ای همراهم نكردی.[11]. 1241. أنساب الأشراف: عمرو بن عاص به معاویه گفت: سزاوارترین مردم به یاد نكردن عثمان، من و تو هستیم. امّا من: چون او را آشكارا رها كردم و به فلسطین گریختم. و امّا تو: [ چون] با آن كه مردم شام را همراه داشتی، او را وا نهادی، تا این كه از یزید بن اسد بجلی كمك خواست و او به سویش رفت.[12]. 1242. الفتوح - به نقل از معاویه -:از این كه عثمان را یاری نكردم، پشیمان گشته ام، كه او از من یاری جست و من پاسخش ندادم.[13]. 1243. شرح نهج البلاغة - در نامه ابن عبّاس به معاویه -:به خدا سوگند می خورم كه تو، مرگش را انتظار می كشیدی و دوستدار هلاكتش بودی و مردمت را از كمكش باز داشته بودی، با آن كه از ماجرایش آگاه بودی. نامه و فریاد كمك خواهی اش به تو رسیده بود و از تو یاری می جست و تو اعتنایی نكردی و در آخر، [ تنها] پیكی را برای عذرخواهی فرستادی. تو می دانستی كه آنان او را رها نمی كنند تا به قتلش برسانند. او همان گونه كه می خواستی، كشته شد. و می دانستی كه مردم، ما را با تو برابر نمی نهند. از این رو، مرگ عثمان را دستاویز خود قرار دادی و خونش را به گردن ما انداختی و گفتی: او مظلومانه كشته شد! اگر او مظلومانه كشته شده باشد، پس تو ظالم ترینِ ظالمانی. پس از آن، پیوسته بالا و پایین كردی و این در و آن در زدی؛ نادانان را فریب دادی و با نابخردان، در حقّ ما ستیزه نمودی تا به آنچه خواستی، رسیدی و «وَ إِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ و فِتْنَةٌ لَّكُمْ وَ مَتَعٌ إِلَی حِینٍ؛[14] نمی دانم. شاید آن، آزمونی برای شما باشد و برخورداری ای تا زمانی معیّن».[15]. 1244. امام علی علیه السلام - از نامه اش در پاسخ به معاویه -:سپس از آنچه میان من و عثمان بود، یاد كردی. تو حق داری كه در این باره پاسخت دهند؛ زیرا با او خویشاوندی. امّا كدام یك از ما با او دشمن تر بود و او را به هلاكتگاهش رهنمون تر؟ كسی كه كمكش را ارزانی اش داشت؛ ولی عثمان از او خواست كه بنشیند و دست كشد، یا كسی كه چون از او كمك خواست، سستی كرد و مرگ را به سوی او كشانْد، تا آن كه سرنوشتش در رسید؟ نه به خدا! همانا خدا كارشكنان شما را می شناسد و نیز آنان را كه به برادران خود می گفتند:نزد ما بیایید. و جز اندكی به كارزار نمی آمدند.[16]. من، از این كه از عثمان به خاطر بدعت هایش انتقاد می كردم، پوزش نمی خواهم و اگر گناه من، ارشاد و راهنمایی اوست، پس بسی سرزنش شده ای كه گناهی برای او نیست، گاه، آن كه بسیار اندرز دهد، در معرض تهمت است. و من، جز اصلاحْ تا سر حدّ توان نمی خواهم و موفّقیتم نیز با خداست؛ بر او توكّل كردم و به سوی او باز می گردم[17]. [18]. 1245. امام علی علیه السلام - در نامه اش به معاویه -:به خدا سوگند، كسی جز تو پسر عمویت را نكشت و من امید دارم كه تو را با گناهی همچون او و خطایی بزرگ تر از خطای او، به وی ملحق كنم.[19]. 1246. امام علی علیه السلام - در نامه اش به معاویه -:امّا پرگویی ات درباره عثمان و كشندگان وی: تو عثمان را هنگامی یاری كردی كه به سود خودت بود و آن گاه كه به سود او [ و نه تو] بود، او را وا نهادی. و السلام.[20].
1232. تاریخ الطبری - به نقل از محمّد بن سائب كلبی -:چون عثمان دید كه چه بر سر او آمده است و مردم چگونه بر ضدّ او بر انگیخته شده اند، به معاویة بن ابی سفیان - كه در شام بود - نوشت: